آخــــــــــرش اینـــــــــه :

« ... تــــــــمام قصـــــــه های عاشــــــقانه را ،

اینگـــــونه را به گــــــوشمان خوانــــده اند ... »               

تلــــــــــخ ، جدایــــــــی   

فکــــــــر میکنــــــــی ،

میشـــــــــه عوضـــــــــش کـــــــــرد ؟؟؟

دوستــــــــــت دارم      

هان چه حاصل از آشنايي ها 

گر پس از آن بود جدايي ها 

من ,و با تو چه مهرباني ها 

تو و بامن چه بيوفايي ها

اشکمو در نیار حالمو بدتر نکن

منو تنها نذار عشقمو پرپر نکن

نبینم دلخوری فدای چشمات بشم

تو فقط قهر نکن هرچی بگی رو چشم

دست من چند شبه عکس تو رو کم داره

بخدا آب میشم وقتی صدات غم داره

اشکمو در نیار حالمو بدتر نکن

خوب فکر کن 

خوب فکر کن که من توی تنهاییات ، تو دلتنگیات کی بودم برات و تا کجا موندم به پای تو

به خودت برگردو ببین از همه دل کندمو، به تو وابستمو همه ی زندگیمو گذاشتم برای تو

منم قید همه رو به خاطر تو زدم ، که دیگه دل به کسی جز تو ندم، اینو بدون عاشق تو منم

خودتو بذار به جای من ببین چی میکشم، تو خیالمم نبود اینجوری عاشقت بشم

تو میگی فرقی نداره ، هر چی گفتم بی خوده ، میگی راهمون جدا شد 

من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو مینویسم:

در عصر ها انتظاربه حوالي بي

كسي قدم بگذار ! خيابان غربت را پيدا كن

و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهاي شو ،كلبهي

غريبي ام را پيدا كن كنار بيد مجنون خزان زاه

و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام! در كلبه را باز

كن و به سراغ بغض خيس پنجره برو

٬ حرير غمش را كنار بزن او را مي يابي ...